زخم خورده

وعده های دروغین

پادشاهی در یک شب زمستانی در کاخ به یکی از نگهبانان خود برخورد و گفت:

سردت نیست؟

نگهبان گفت:عادت دارم.

شاه گفت :میگویم برایت لباس گرم بیاورند.

صبح جنازه ی نگهبان را پیدا کردند که از سرما مرده بود و روی دیوار قصر نوشته بود :

من به سرما عادت داشم،وعده ی لباس گرم تو مرا از پای در آورد.........



+ نوشته شده در یادداشت ثابت - پنج شنبه 91/8/5 ساعت 9:7 عصر توسط قلب زخم خورده | نظر