سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زخم خورده

الــــــوداع

الوداع

                        تقدیم به بلندترین وپاک ترین نسیم در این پیکره ی خاکی که بر جسم بی تاب من وزید.

گل بهار،ای غزل ترانه ی من،باید امروز بقچه بربندم،گرچه خواهم گذشت از اینجا ولی افسوس باز در بندم.در همین لحظه های بی تو شدن دل چه صبری میکند آواز،روزهایی که پرند از تو ،می شود که باز گردد باز، دور از این مردمان نان و شکم ،دشتها از تبار بارانند.مردمانش پرند از لادن و غزل را چه خوب می دانند.دوستدارم که تهی شوم از عشق و ببینم که زندگی مرگ است.باز بار دگر شوم عاشق که دلم سخت و سرد و تنگ است.تا بهار خواهم رفت،تا جنون سه تار خواهم رفت،در غروبی عمیق و طولانی ،بر بلندای دار خواهم رفت.

میروم گلبهار خواهی دید ، گرچه دل کندن از تو آسان نیست ، و بدان در تمام طول سفر چشم من آسمان بارانیست.

الوداع ای بهار من، ای عشق،گرچه یادت می کشدم

بخدا بغض طرد پنجره هاست که چنین بر صلیب می کشدم... 



+ نوشته شده در یادداشت ثابت - جمعه 91/7/8 ساعت 4:33 عصر توسط قلب زخم خورده | نظر

در این دنیا کیست که مرا کمی تسلی دهد؟

 

خدا

کسی چه می داند که چه می کشم؟حال می فهمم که خدا زمین و آسمان و ستاره ها و درختها و همه و همه را در یک هفته آفرید یعنی چه؟چه ساده اند آنها که نمی فهمند ،یک هفته را برای آفریدن هستی کم می دانند و سبک می دانند!!!!

می گویند که این دو(اساف و نائله)روح عریان دو الهه بودند،دو فرشته ی زیبای خدا که به فرمان او از آسمان فرود آمدند تا خدمتگذار این آشیان باشند و مرغ خوش آواز خوش گویی را که در درون آن زندانی است آب و دانه دهند و در هنگام خواندن یاریش کنند و این دو تا بر لب این آشیان فرود آمدند و در هنگام نگریستند،رسالت خویش را پاک از یاد بردند و چنان دیوانه ی هم شدند که خانه و وطن خویش را فراموش کردند و دیگر به آسمان باز نگشتند و در کنار هم خدا را آسمان را و آشیان را و رسالتها را همه چشم به راه گذاشتندو مانند و با هم بودن را بر هر چه هست و نیست ،خوب و بد،باید و نباید،و هرچه از این دست برگزیدند و از میان همه هستی و هر چه در هستی هست خویشتن را برداشتند و هر چه را جز آن بگذاشتند وجز در هم ننگریستند و جز به هم نیندیشیدند و جز هم را احساس نکردند جز با هم نبودند و جز برای هم نبودند وجز به هم نگفتند و جز هم را نیندیشیدند و جز هم را نیاشامیدند و جز هم را نبوییدند و جز هم را.......

دمادم صبح است و ماه به ساحل آسمان نزدیک شده است ،ناگهان زورق سپید آسمان بر تیغه ی تیز و بلند کوهستان مغرب می خورند و در هم میشکنند ودر پشت حصار ناپیدای افق فرو می افتد و متلاشی می شودوآن دو نگاه،سرشار از لذت معصوم و خوب شبی تا سحر با هم بودن و غمگین از پایان شب نه چون دیگر شب های تاریکی و تنهایی و بیتابی ،شبی بااو به سر بردن کنار چشمه ی مهتاب به زمین باز می گردند وبر فراز شهر که فرود آمدند از هم،با آخرین نگاه،دو نگاهی که همچون دو کودک توامان باید با شمشیر جلاد خلیفه از میان نیمشان کرد ،به سختی وداع می کنند.و این است آخر یگانگی عشق،سخت اما زیبا.......

 

 



+ نوشته شده در یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/7/6 ساعت 3:18 عصر توسط قلب زخم خورده | نظر

دکتر شریعتی

زیبایی

زندگی عصیان گمگشته ای در تاریکی است

من از ماتم کده ی دل

من از عقل گریزان

من از چشم تردید

من از قامت رسوا شده

من از سرزمین تن

ودر یک کلام،

من از من بیــــــــــزارم.



+ نوشته شده در یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/7/6 ساعت 1:26 عصر توسط قلب زخم خورده | نظر

تقدیم به تو که عاشق ترینی

عشق

چه دردناک شاهد گذر زمان هستیم،عصر سنگ را پشت سر گذاشته وبه عصر سنگ دلی رسیده ایم،در حالی که گذشت هر قرن نوید ترقی می دهد،ما با از دست دادن سنتهای خوب ، خریداران بی رحمی و بی عاطفگی هستیم،به راستی ما عهد شکنان ، زندگی سختی در پیش زو خواهیم داشت............



+ نوشته شده در یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/7/6 ساعت 12:29 عصر توسط قلب زخم خورده | نظر

دردهای بی کسی

درد

بنام آنکه بی رحمانه نگاهش را از من دور کرد تا نگاهش را با نگاه دیگری بیامیزد.

وقتی دلم گرفته است،وقتی همه ی دوستان دشمنند،وقتی خانه زندان است،وقتی مرگ زندگی ست اما از من گریزان است،وقتی سوختن تنها علاجش ساختن است،وقتی دوست داشتن پایانش شکست و از یاد بردن است ،وقتی عمق همه ی نگاه ها یک لجنزار متعفن است ،وقتی آسمان از دود دلهای سیاه گرفته است،دیگر به چه میتوان دل خوش کرد؟

 



+ نوشته شده در یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/7/6 ساعت 11:15 صبح توسط قلب زخم خورده | نظر

دل نوشته

دل شکسته؛تکراری میشود؛بــــی آنکه

 

نگاهی به خورده های شکسته اش بیاندازند...

 

هر کس با تلنگری دلی را میلرزاند...

 

هردستی با سنگینیش ضربه ای میزند

 

نگاهم را به آدمهایی دوخته ام که نمیدانند

 

عشق چیست و حرمتش تا چه حد است!!

 

خدایم گفت احساسم را برایت هدیه دادم

 

یعنی خدایم تا این حد احساسش سنگین است

 

که مخلوقش این چنین دل را میلرزاند!!!!!!!!!!!

 



+ نوشته شده در سه شنبه 92/2/17 ساعت 12:27 صبح توسط قلب زخم خورده | نظر

خدا..........

کی میتونه دوست داشتنو تعریف کنه؟یعنی چی؟



+ نوشته شده در پنج شنبه 91/7/6 ساعت 1:40 صبح توسط قلب زخم خورده | نظر

سوال بی جواب

بچه ها به نظرتون عشق واقعی وجود داره؟دلم شکست



+ نوشته شده در پنج شنبه 91/7/6 ساعت 12:52 صبح توسط قلب زخم خورده | نظر

رویای دست نیافتنی

سلام به همه ی دخترای زخم خورده از عشق...........



+ نوشته شده در پنج شنبه 91/7/6 ساعت 12:20 صبح توسط قلب زخم خورده | نظر

<< مطالب جدیدتر ::