سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زخم خورده

در این دنیا کیست که مرا کمی تسلی دهد؟

 

خدا

کسی چه می داند که چه می کشم؟حال می فهمم که خدا زمین و آسمان و ستاره ها و درختها و همه و همه را در یک هفته آفرید یعنی چه؟چه ساده اند آنها که نمی فهمند ،یک هفته را برای آفریدن هستی کم می دانند و سبک می دانند!!!!

می گویند که این دو(اساف و نائله)روح عریان دو الهه بودند،دو فرشته ی زیبای خدا که به فرمان او از آسمان فرود آمدند تا خدمتگذار این آشیان باشند و مرغ خوش آواز خوش گویی را که در درون آن زندانی است آب و دانه دهند و در هنگام خواندن یاریش کنند و این دو تا بر لب این آشیان فرود آمدند و در هنگام نگریستند،رسالت خویش را پاک از یاد بردند و چنان دیوانه ی هم شدند که خانه و وطن خویش را فراموش کردند و دیگر به آسمان باز نگشتند و در کنار هم خدا را آسمان را و آشیان را و رسالتها را همه چشم به راه گذاشتندو مانند و با هم بودن را بر هر چه هست و نیست ،خوب و بد،باید و نباید،و هرچه از این دست برگزیدند و از میان همه هستی و هر چه در هستی هست خویشتن را برداشتند و هر چه را جز آن بگذاشتند وجز در هم ننگریستند و جز به هم نیندیشیدند و جز هم را احساس نکردند جز با هم نبودند و جز برای هم نبودند وجز به هم نگفتند و جز هم را نیندیشیدند و جز هم را نیاشامیدند و جز هم را نبوییدند و جز هم را.......

دمادم صبح است و ماه به ساحل آسمان نزدیک شده است ،ناگهان زورق سپید آسمان بر تیغه ی تیز و بلند کوهستان مغرب می خورند و در هم میشکنند ودر پشت حصار ناپیدای افق فرو می افتد و متلاشی می شودوآن دو نگاه،سرشار از لذت معصوم و خوب شبی تا سحر با هم بودن و غمگین از پایان شب نه چون دیگر شب های تاریکی و تنهایی و بیتابی ،شبی بااو به سر بردن کنار چشمه ی مهتاب به زمین باز می گردند وبر فراز شهر که فرود آمدند از هم،با آخرین نگاه،دو نگاهی که همچون دو کودک توامان باید با شمشیر جلاد خلیفه از میان نیمشان کرد ،به سختی وداع می کنند.و این است آخر یگانگی عشق،سخت اما زیبا.......

 

 



+ نوشته شده در یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/7/6 ساعت 3:18 عصر توسط قلب زخم خورده | نظر